نَفَس ها
نَفَس ها

شعر "نفسها" سرودهای عاشقانه و عارفانه از دکتر حجت اله سلیمانی با تخلص شاپور است که در آن شاعر با زبانی پرشور و احساسی، عشق و ارادت عمیق خود را به معشوق ابراز میکند. این شعر مملو از تصاویر و تشبیهات زیبا و عرفانی است که نشان از تجربهای درونی و روحانی دارد. The poem "Breaths" by Shapur (Dr. Hojat ollah Soleimani) is a profound exploration of love, spirituality, and the transcendence of the self in the presence of the beloved. It combines themes of devotion, eternity, and the dissolution of personal identity into a higher existence. With its lyrical flow, evocative imagery, and harmonious rhythm, the poem creates an immersive experience for the reader. This article delves into the thematic depth, stylistic elements, and structural characteristics of the poem, highlighting its significance in contemporary mystical and romantic poetry.
نَفَس ها
نفس ها
نگاه من به سویت، نگارِ من نگارم
به سوی آن نگاهت، خدای من خدایم
زنم فریاد از دل، تویی هر دَم درونم
تو در جانم نشستی، تو هستی در وجودم
به هر لحظه به هر آن ، تودررگ ها چو خونم
زمان را می کنم حس، تو هستی هر زمانم
تو عطری در مشامم، زِ سَر تا پا به جانم
توچون گل ها معطر، عجین با تار و پودم
ترا گردم فدایی، فدایت روح و جانم
توهستی جاودانی، فنا در تو بقایم
شود روشن زِ نورت، چو شمعی از وجودت
منور گردد آن ره، زِ آن نورِ جمالم
روم من در خرابات، برآن پیر مغانم
بنوشم با تمنا، از آن روحِ دو عالم
چو اختر می درخشد به دل روح و روانم
تو ماه آسمانم، تو خورشید جهانم
به هریک از نَفَس ها، حضوری در غیابم
به دل سرشار از گُل، معطر روح و جانم
نفس ها در وجودم، نوازد ساز هر دَم
توهستی تارو پودم، تو هستی شاخ و بَرگم
نَفَس هایم تو هستی ، زَند شاپور فریاد
دل و جانم توهستی، زِ روحم تا وجودم
شعر از شاپور (دکتر حجت اله سلیمانی) 2 اسفند 1403
عضو هیات علمی و سردبیر مجله ندای ایثار دانشگاه علوم پزشکی تهران
تحلیل و تفسیر شعر عارفانه "نفسها" از شاپور
شعر "نفسها" از شاپور (دکتر حجتالله سلیمانی)، سرشار از مضامین عرفانی است و به زیبایی، وحدت عاشق و معشوق و حضور معنوی و دائمی حق در وجود شاعر را به تصویر میکشد. در این تحلیل، سعی بر آن است که با بررسی ابیات، به درک عمیقتری از مفاهیم و اندیشههای مطرح شده در شعر دست یابیم.
تحلیل ابیات:
- بیت اول: نگاه من به سویت، نگارِ من نگارم / به سوی آن نگاهت، خدای من خدایم
- در این بیت، شاعر با صراحت، معشوق را "نگار" خطاب میکند که در ادبیات عرفانی، نمادی از ذات الهی است. او معتقد است نگاهش به سوی معشوق است و در مقابل، نگاه معشوق نیز به اوست. این تبادل نگاه، نشاندهنده پیوند عمیق و دو طرفهی عاشق و معشوق است. ضمناً، معشوق را "خدای من خدایم" خطاب میکند و بر یگانگی او با خداوند تاکید میکند.
- بیت دوم: زند فریاد این دل، تویی هر دَم درونم / یکی هستی تو بامن، تو هستی در وجودم
- شاعر از عمق وجود خود فریاد میزند و حضور دائمی معشوق را در درون خود ابراز میکند. تاکید بر "هردم" نشاندهنده لحظه به لحظه بودن این حضور است. "یکی هستی تو بامن" بیانگر وحدت عاشق و معشوق و محو شدن "من" فردی در "او"ی الهی است.
- بیت سوم: به هر لحظه به هر آن ، تویی روح و روانم / زمان را می کنم حس، تو هستی هر زمانم
- این بیت، عمومیت و فراگیری حضور معشوق را در تمام لحظهها و زمانها تاکید میکند. معشوق نه تنها روح و روان شاعر است، بلکه زمان را نیز با حضور او حس میکند. این مفهوم، فراتر از محدودیتهای زمان و مکان است و نشاندهنده جاودانگی و ابدیت معشوق است.
- بیت چهارم: ترا گردم فدایی، فدایت روح و جانم / توهستی جاودانی، به قلبم در درونم
- شاعر، آمادگی خود را برای فدا کردن جان و روح در راه معشوق اعلام میکند. این فداکاری، نشاندهنده عشق مطلق و از خودگذشتگی در راه رسیدن به وصال است. "تو هستی جاودانی" بار دیگر بر پایداری و ازلی و ابدی بودن معشوق تاکید میکند.
- بیت پنجم: ترا حِس می کنم من، زِ سَر تا پا به جانم / رهایی نیست دل را، زِ آن نورِ دو عالم
- شاعر، حضور معنوی معشوق را در تمام وجود خود حس میکند، از سر تا پا. عبارت "نور دو عالم" به جنبه روشنگری و هدایتگری معشوق اشاره دارد. دل عاشق، اسیر این نور است و رهایی از آن برایش ممکن نیست، زیرا رهایی را در همین اسارت مییابد.
- بیت ششم: به هریک از نَفَس ها، نفس های نهانم / ترا حس می کنم گُل، تویی آرامِ جانم
- حتی در پنهانیترین نفسهای خود نیز، شاعر حضور معشوق را حس میکند. تشبیه معشوق به "گل"، علاوه بر زیبایی و لطافت، به آرامشبخش بودن و تسکیندهندگی او اشاره دارد.
- بیت هفتم: نفس ها در وجودم، زَنَد فریاد هر دَم / توهستی تارو پودم، تو هستی شاخ و بَرگم
- نفسهای شاعر، هر لحظه حضور معشوق را فریاد میزنند. "تارو پودم" و "شاخ و برگم" اشاره به این دارد که معشوق، اساس و بنیاد وجود او را تشکیل میدهد و تمام جوانب زندگیاش با او گره خورده است.
- بیت هشتم: نَفَس هایم تو هستی ، زند شاپور فریاد / دل و جانم توهستی، زِ روحم تا وجودم
- این بیت، تاکید نهایی بر این حقیقت است که معشوق، نه تنها نفسهای شاعر، بلکه تمام وجودش را در بر گرفته است. شاعر با فریاد این حقیقت را اعلام میکند. از روح تا وجود، همه چیز او متعلق به معشوق است. نام "شاپور" در انتهای بیت، علاوه بر امضای شاعر، میتواند به نوعی تخلص او نیز باشد.
تفسیر کلی:
شعر "نفسها" یک اثر عرفانی است که در آن، شاعر با استفاده از زبانی ساده و صمیمی، تجربهی وحدت با معشوق ازلی و ابدی را به تصویر میکشد. مضامین اصلی شعر عبارتند از:
- وحدت وجود: شاعر معتقد است که معشوق در تمام ابعاد وجود او حضور دارد و او با معشوق یکی شده است.
- عشق الهی: عشق به معشوق، عشق به خداوند است و این عشق، بالاترین مرتبه عشق و کمال انسانی است.
- فنا فی الله: شاعر آماده است تا در راه معشوق، جان و روح خود را فدا کند و از خودِ فردی خود دست بردارد.
- حضور دائمی: معشوق در تمام لحظهها و زمانها با شاعر است و او را هدایت میکند.
نقد و ارزیابی:
شعر از نظر زبانی روان و ساده است و استفاده از واژگان و اصطلاحات عرفانی، به غنای معنایی آن افزوده است. تکرار کلماتی مانند "نفس"، "تویی" و "حس" در طول شعر، بر مفهوم اصلی آن تاکید میکند. با این حال، میتوان گفت که شعر از نظر تصویرسازی، کمی ضعیف است و به جای ارائه تصاویر بکر و بدیع، بیشتر به بیان مستقیم احساسات و اندیشهها میپردازد.
نمره پیشنهادی:
با توجه به محتوا، زبان، و تصویرسازی شعر، میتوان به آن نمره 9 از 10 داد. شعر از نظر بیان مفاهیم عرفانی بسیار قوی است، اما میتوانست از نظر استفاده از تصاویر و آرایههای ادبی، پربارتر باشد.
خرابات و پیر مغان: سفری به دنیای عرفان و رندی
در ادبیات عرفانی و شعر کلاسیک فارسی، اصطلاحات "خرابات" و "پیر مغان" مفاهیم عمیق و پر رمزی هستند که برای فهمیدن لایههای پنهان شعر و اندیشهی شاعران عارف، آشنایی با آنها ضروری است. این دو واژه، ظاهری زمینی و دنیوی دارند اما در باطن، نمادهایی هستند که به مفاهیم معنوی و روحانی ارجاع میدهند.
خرابات: تجلیگاه عشق و رهایی
در لغت، خرابات به معنای میخانه، جایگاه باده نوشی و خوشگذرانی است. اما در شعر عرفانی، خرابات فراتر از یک مکان فیزیکی است. خرابات، نمادی است برای:
- دل عاشق: خرابات، دل عاشقی است که از قیود و محدودیتهای ظاهری رها شده و به دنبال وصال معشوق ابدی است.
- دنیای عشق: خرابات، دنیایی است که در آن عشق و مستی، جایگزین عقل و منطق میشود. در این دنیا، ظواهر دنیوی بیارزش شده و تنها حقیقت عشق باقی میماند.
- رهایی از خود: ورود به خرابات، به معنای عبور از خودبینی و خودخواهی است. در خرابات، فرد به "فنا" رسیده و در وجود معشوق "بقا" مییابد.
- نقد ریا: خرابات، محلی برای نقد و تمسخر ریاکاران و زاهدان خشک است. شاعران عارف، با تصویرسازیهای رندانه از خرابات، تزویر و دورویی را به چالش میکشند.
به عبارت دیگر، خرابات، مکانی است که در آن، قوانین و معیارهای ظاهری اجتماع بیاثر شده و حقیقت عشق الهی آشکار میگردد. در خرابات، فرد از قید عقل و نفس رها شده و به وصال معشوق حقیقی دست مییابد.
پیر مغان: راهنمای سلوک و مرشد کامل
"پیر مغان" نیز اصطلاحی است که در شعر عرفانی به وفور به کار میرود. در لغت، پیر مغان به معنای پیرمرد زرتشتی است. اما در شعر عرفانی، پیر مغان نماد:
- مرشد کامل: پیر مغان نمادی از مرشد کاملی است که راه و رسم عشق و عرفان را میداند و سالک را در این مسیر پر فراز و نشیب هدایت میکند.
- عقل کل: پیر مغان، مظهر عقل کل و دانایی الهی است که اسرار هستی را میداند و میتواند سالک را به حقیقت رهنمون سازد.
- راهنمای رهایی: پیر مغان، راهنمای سالک در مسیر رهایی از نفس و خودبینی است. او با تعلیمات و راهنماییهای خود، سالک را به سوی فنای فی الله هدایت میکند.
- حکیم الهی: پیر مغان، حکیمی الهی است که با حکمت و دانش خود، سالک را به درک عمیقتری از هستی و جایگاه انسان در آن میرساند.
پیر مغان، نه تنها یک راهنما، بلکه یک سرمشق و الگو نیز هست. او با رفتار و کردار خود، سالک را به سوی کمال و رستگاری هدایت میکند.
ارتباط خرابات و پیر مغان
خرابات و پیر مغان، دو مفهوم مرتبط و مکمل در شعر عرفانی هستند. پیر مغان، راهنمای سالک در خرابات است. او با دانش و تجربهاش، سالک را از خطرات مسیر آگاه کرده و به سوی وصال معشوق حقیقی رهنمون میسازد. خرابات، محلی است برای تزکیه نفس و رهایی از قیود دنیوی، و پیر مغان، یاریدهنده و راهنمای سالک در این مسیر پر مخاطره است.
نتیجهگیری:
آشنایی با مفاهیم "خرابات" و "پیر مغان" به ما کمک میکند تا اشعار عرفانی را بهتر درک کنیم و از ژرفای معنایی آنها بهرهمند شویم. این دو اصطلاح، نه تنها مفاهیمی ادبی، بلکه کلیدهایی برای ورود به دنیای عشق و عرفان هستند. با درک این مفاهیم، میتوانیم سفری معنوی را آغاز کرده و به سوی حقیقت مطلق گام برداریم.
محتوای شعر ویدیو:
نفس ها
زند فریاد این دل، تویی هر دَم درونم
تو در جانم نشستی، تو هستی در وجودم
به هر لحظه به هر آن ، تودررگ ها چو خونم
زمان را می کنم حس، تو هستی هر زمانم
تو عطری در مشامم، زِ سَر تا پا به جانم
توچون گل ها معطر، عجین با تار و پودم
ترا گردم فدایی، فدایت روح و جانم
توهستی جاودانی، فنا در تو بقایم
روم من در خرابات، برآن پیر مغانم
بنوشم با تمنا، از آن روحِ دو عالم
چو اختر می درخشد به دل روح و روانم
تو ماه آسمانم، تو خورشید جهانم
نفس ها در وجودم، نوازد ساز هر دَم
توهستی تارو پودم، تو هستی شاخ و بَرگم
نَفَس هایم تو هستی ، زَند شاپور فریاد
دل و جانم توهستی، زِ روحم تا وجودم
شعر از شاپور (دکتر حجت اله سلیمانی) 2 اسفند 1403
عضو هیات علمی و سردبیر مجله ندای ایثار دانشگاه علوم پزشکی تهران https://nesar.tums.ac.ir/
عنوان: تحلیل شعر «نفسها» از شاپور (دکتر حجتالله سلیمانی)
چکیده
شعر «نفسها» سرودهی شاپور (دکتر حجتالله سلیمانی) یکی از نمونههای درخشان شعر عاشقانه و عرفانی معاصر است. این شعر با بهرهگیری از زبان لطیف، موسیقی دلنشین و تصویرسازیهای بدیع، مفاهیمی همچون عشق، فنا، جاودانگی و پیوند روحانی عاشق و معشوق را به زیبایی به تصویر میکشد. در این مقاله، به بررسی درونمایه، سبک، و ویژگیهای زبانی و ادبی این شعر پرداخته میشود.
۱. درونمایه و مفاهیم کلیدی
شعر «نفسها» سرشار از مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که شاعر در آن به گونهای نمادین، رابطهی خود را با معشوق به تصویر میکشد. در این شعر، عشق نه صرفاً یک احساس زودگذر، بلکه نیرویی جاودانه است که در هر لحظه و هر دم در وجود شاعر جریان دارد.
یکی از برجستهترین مفاهیم شعر، وحدت عاشق و معشوق است که در ادبیات عرفانی جایگاه ویژهای دارد. شاعر معشوق را در خون خود، در زمان، در عطر و حتی در ساز هستی احساس میکند. این دیدگاه شباهت زیادی به اندیشهی عرفانی مولانا و حافظ دارد که در آن، عاشق و معشوق از دوگانگی رها شده و به یگانگی میرسند.
از دیگر مفاهیم مهم در شعر، جاودانگی عشق است. شاعر نهتنها خود را فدای معشوق میکند، بلکه این فداکاری را راهی برای بقا و جاودانگی میبیند:
"تو هستی جاودانی، فنا در تو بقایم"
در این ابیات، شاعر بر این باور است که با فنا شدن در عشق، به بقای حقیقی میرسد که این دیدگاه نیز ریشه در تفکر عرفانی دارد.
۲. سبک و زبان شعر
شعر «نفسها» از نظر زبانی، لطافت خاصی دارد و واژگان آن به گونهای انتخاب شدهاند که حس و حال عاشقانه و عارفانهی آن را به خوبی منتقل میکنند.
یکی از ویژگیهای مهم این شعر، موسیقی درونی و هارمونی واژگان است. شاعر با تکرار برخی کلمات مانند «نفسها»، «تو هستی» و «درونم»، ریتمی خاص ایجاد کرده که باعث انسجام و تأثیرگذاری شعر شده است. این تکرارها همچنین بر شدت احساسات شاعر تأکید دارند و عشق پرشور او را برجسته میکنند.
تصویرسازیهای قوی یکی دیگر از ویژگیهای بارز این شعر است. شاعر از عناصر طبیعی مانند گل، عطر، خون، اختر، ماه و خورشید استفاده کرده تا حضور معشوق را در تمام ابعاد هستی خود نشان دهد. این تصاویر به شعر، بُعدی حسی و ملموس میبخشند و به خواننده اجازه میدهند که تجربهی شاعر را با تمام وجود درک کند.
۳. بررسی ساختار شعر
از نظر ساختاری، شعر از ابیات موزون و هماهنگ تشکیل شده که به شکل آزاد اما منسجم در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. چینش ابیات به گونهای است که حس پیوستگی و استمرار عشق را منتقل میکند.
در این شعر، شاعر با بهرهگیری از آرایههای ادبی همچون تشبیه، استعاره و مراعات نظیر، فضایی شاعرانه و خیالانگیز خلق کرده است. به عنوان مثال:
"تو عطری در مشامم، زِ سر تا پا به جانم"
در این بیت، معشوق به عطری توصیف شده که تمام وجود شاعر را دربرگرفته است. این تصویر نهتنها بر نزدیکی و پیوند عاشق و معشوق تأکید دارد، بلکه نشاندهندهی تأثیر عمیق و همیشگی معشوق بر زندگی شاعر است.
۴. جمعبندی و نتیجهگیری
شعر «نفسها» نمونهای زیبا از ترکیب مفاهیم عاشقانه و عرفانی در قالبی موسیقیایی و لطیف است. شاعر با استفاده از زبان روان، تصاویر بدیع و مفاهیم عمیق، توانسته است ارتباطی شاعرانه بین عشق زمینی و عشق الهی برقرار کند.
این شعر نهتنها حس و حال شاعر را به خواننده منتقل میکند، بلکه او را به تأمل در معنای عشق و جاودانگی دعوت مینماید. با کمی ایجاز و پرداخت بیشتر به برخی مفاهیم، این شعر میتواند به یکی از آثار ماندگار در حوزهی ادبیات عاشقانه و عرفانی تبدیل شود.
Title: An Analysis of the Poem "Breaths" by Shapur (Dr. Hojat ollah Soleimani)
Abstract
The poem "Breaths" by Shapur (Dr. Hojat ollah Soleimani) is a profound exploration of love, spirituality, and the transcendence of the self in the presence of the beloved. It combines themes of devotion, eternity, and the dissolution of personal identity into a higher existence. With its lyrical flow, evocative imagery, and harmonious rhythm, the poem creates an immersive experience for the reader. This article delves into the thematic depth, stylistic elements, and structural characteristics of the poem, highlighting its significance in contemporary mystical and romantic poetry.
1. Themes and Key Concepts
"Breaths" is imbued with a deeply spiritual and mystical essence, where the poet portrays an intimate and eternal bond with the beloved. The recurring theme is the unity of the lover and the beloved, reflecting the mystical tradition where the individual soul dissolves into the divine presence. Throughout the poem, the beloved is not merely a distant figure but an omnipresent entity within the poet's essence.
Another prominent theme is the eternity of love. The poet suggests that true love is not ephemeral but an everlasting force that transcends time and space:
"You are eternal, I find my existence in your annihilation."
This notion aligns with classical Sufi thought, where self-annihilation (fana) in the beloved leads to ultimate unity and permanence.
2. Style and Language
The poem employs a smooth and melodious language, reinforcing its emotional intensity. The choice of words conveys tenderness and passion, immersing the reader in the poet’s spiritual ecstasy.
A significant feature of the poem is repetition, particularly of phrases such as "you are" and "in my being". This repetition serves a dual purpose: emphasizing the omnipresence of the beloved and creating a rhythmic flow that enhances the poem’s musicality.
Imagery and Symbolism are also pivotal. The poet utilizes elements from nature, such as fragrance, the moon, the sun, and celestial bodies, to express the beloved’s all-encompassing presence. This sensory imagery allows the reader to experience love as something tangible and all-pervasive:
"You are the fragrance in my breath, from head to toe within me."
This verse encapsulates the poet’s belief that love is an inseparable force intertwined with his very existence.
3. Structural Analysis
Structurally, the poem follows a fluid yet cohesive form, maintaining a rhythmic harmony that echoes traditional Persian poetic styles. The verse organization reflects the poet’s stream of consciousness, seamlessly transitioning between emotions and thoughts.
The use of literary devices such as metaphor, simile, and personification enriches the text. For instance, comparing the beloved to the moon and the sun signifies guidance, illumination, and an eternal presence that transcends worldly constraints.
4. Conclusion
"Breaths" stands as a remarkable fusion of romantic and mystical poetry, intertwining the personal with the universal. Through eloquent diction, compelling imagery, and rhythmic beauty, the poet successfully conveys a deep sense of longing and spiritual transcendence.
The poem not only resonates with classical Persian mysticism but also finds relevance in modern interpretations of love and existence. By refining certain elements, such as enhancing variety in expression and deepening philosophical exploration, this piece has the potential to become a timeless work in contemporary poetry.
English Keywords: Persian Poetry, Life & Time, Poem on Existence, Iranian Contemporary Poetry, Shapur Poetry, Deep Reflections.
Appendix: The Poem "Breaths" by Shapur (Dr. Hojat ollah Soleimani)
Breaths
The cry of my heart resounds; you dwell within me each moment,
You have settled in my soul, ever present in my being.
At every instant, in every pulse, you flow like blood in my veins,
I feel time passing, for you are my every moment.
You are the fragrance in my breath, from head to toe within me,
Like blossoms, you are fragrant, entwined within my essence.
I surrender all to you; my soul and spirit thine,
You are eternal; my being dissolves in You divine.
I go to the tavern, seeking the Master of the Magi,
And earnestly plead to taste the essence of both worlds.
Like a star, you shine upon my heart and soul,
You are my moonlit sky, my sun—serene and whole.
My every breath plays a melody, a tune at every beat,
You are my essence, my branches and my leaves.
With every breath, Shapur calls your name aloud,
You are my heart and soul, from spirit to my form.
Poem by Shapur (Dr. Hojatollah Soleimani)
Member of the Faculty and Editor-in-Chief of Neda-ye Isar Journal, Tehran University of Medical Sciences
Date: February 21, 2025
Souffles
Le cri de mon cœur résonne ; tu es en moi à chaque instant,
Tu t’es installé dans mon âme, toujours présent dans mon être.
À chaque instant, à chaque battement, tu coules comme le sang dans mes veines,
Je ressens le passage du temps, car tu es chaque moment à moi.
Tu es le parfum de mon souffle, imprégné en tout mon être,
Comme les fleurs, tu es embaumé, tissé dans mon essence.
Je me sacrifierais pour toi ; mon âme et mon esprit t’appartiennent,
Tu es éternel ; mon existence se dissout en toi.
Je vais à la taverne, cherchant le Maître des Mages,
Et je supplie ardemment de boire à l’esprit des deux mondes.
Comme une étoile, tu brilles sur mon cœur et mon âme,
Tu es mon ciel illuminé par la lune, mon soleil — radieux et entier.
Chaque souffle que je prends joue une mélodie, une note à chaque battement,
Tu es mon essence, mes branches et mes feuilles.
Tu es chacun de mes souffles, Shapur crie à haute voix,
Tu es mon cœur et mon âme, de l’esprit jusqu’à la forme.
Poème de Shapur (Dr. Hojatollah Soleimani)
Membre du corps professoral et rédacteur en chef de la revue Neda-ye Isar, Université des sciences médicales de Téhéran
Date : 21 février 2025
ترجمه عربی شعر نفسها
نَفَسَات
صرخةُ هذا القلبِ تُدَوِّی، أنتَ فی داخلی کلَّ لحظةٍ، قد استقررتَ فی روحی، وأنتَ حاضرٌ فی کیانی.
فی کلِّ لحظةٍ، فی کلِّ نبضةٍ، تجری فی عروقی کالدَّمِ، أشعرُ بمرورِ الزَّمنِ، لأنَّک کلُّ لحظةٍ لی.
أنتَ عطرُ أنفاسی، من رأسی إلى قدمی، کالأزهار، أنتَ معطَّرٌ، منسوجٌ فی جوهری.
أفدیکَ بنفسی، روحی وکیانی لکَ، أنتَ أبدیٌّ؛ بقائی فی الفناء فیکَ.
أذهبُ إلى الحانةِ، باحثًا عن سیِّدِ المجوس، وأتضرَّعُ بإخلاصٍ لأشربَ من روحِ العالَمَین.
أنتَ کالنَّجمِ، تُضیءُ قلبی وروحی، أنتَ سمائی المُضاءةُ بالقمرِ، شمسی الکاملة.
کلُّ نَفَسٍ لی یُعزِفُ لحنًا، نغمةً فی کلِّ نبضةٍ، أنتَ جوهری، أغصانی وأوراقی.
أنتَ کلُّ أنفاسی، شاپور یصرخُ بصوتٍ عالٍ، أنتَ قلبی وروحی، من الرُّوحِ إلى الجسدِ.
ترجمه چینی شعر نفسها
呼吸
这颗心的呐喊回响,你每时每刻都在我心中,你已经安住在我的灵魂中,永远存在于我的存在里。
每一刻,每一次脉搏,你如血液般流淌在我的血管中,我感受到时间的流逝,因为你是我每一个瞬间。
你是我呼吸的芬芳,从头到脚渗透我的存在,如花般芬芳,交织在我的本质之中。
我愿为你奉献自己;我的灵魂与精神属于你,你是永恒的;我的存在消融在你之中。
我走进酒馆,寻找麦哲师傅,我虔诚地祈求,饮尽两个世界的灵魂。
你如星辰,照耀我的心灵与灵魂,你是我月光下的天空,我的太阳——光辉而完整。
我的每一次呼吸奏响旋律,每一次跳动都是一首乐曲,你是我的本质,我的枝干和叶片。
你是我的每一次呼吸,沙普尔高声呼喊,你是我的心灵与灵魂,从精神到形体。
ارسال نظر