بشنو
بشنو
دیوهای خبیث غنچه های بی گناه را پر پر می کنند.
بشنو
روز و شب شد یک نَفَس، جملگی در یک قَفَس
دیو آمد غنچه ای را چید و بُرد
غنچه ای در خواب مُرد
غنچه ای هنگام بازی با نسیمی چیده شد
غنچه ای ویرانه ها را دید و آنگه مُرد
غنچه های بی گناهان می شود پَرپَر به چنگال خَبیثان
جان به جانان می دهند آنان
زیر آتشبارِ دیوان
دیوها، جانی، خَبیث
دیو و دَد آنجا بَسی است
بی گناهانند اسیرِ دیوها
بارشِ باران غم ها، شُوید آن شادی زِ گُل ها
لب فرو بندد دهانِ غنچه ها از قصه ی خوب حیات
غنچه ها پَرپَر شده، گوشِ دنیا کَر شده
هم وطن یاری رسان
جمله مظلومانِ عالم را
بشنو آن سوز و نوا را
از گلوی زخمیِ آن غنچه ها
بشنو هَل مِن ناصِرا با گوشِ جان
پس به پا خیز ای جوان ای هم نَفَس !
دکتر حجت اله سلیمانی شاپور جمعه 5 مرداد 1403 شمسی - ۲۰ محرم ۱۴۴۶ هجری
ارسال نظر