• 13 مهر 1404

عاشورا حماسه‌ای از خون و آزادگی | Ashura: Epic of Blood & Freed

در سوگ خورشید کربلا In Mourning for the Sun of Karbala

عاشورا، سرود آزادگی و خون Ashura: The Anthem of Freedom and Blood

روایتی شاعرانه از عاشورا؛ از نماز سحر تا مظلومیت خونین کربلا
A poetic journey through Ashura, from dawn prayer

این شعر شاپور با محوریت واقعه عاشورا، روایتی منظوم از لحظه‌های حماسی و غم‌بار کربلا ارائه می‌دهد. زبان اثر کلاسیک و حماسی‌است و در قالب مثنوی سروده شده. شاعر با تصویرهایی زنده از نماز صبح امام، خطبه شجاعانه، شهادت یاران، وداع‌های جان‌سوز، مظلومیت طفل شش‌ماهه، و حضور مصیبت‌بار حضرت زینب، مخاطب را در قلب میدان می‌نشاند. مضمون‌های ظلم‌ستیزی، دعوت به آزادگی، و دفاع از حق در سراسر شعر جاری‌ است. پیام پایانی شعر، نه‌تنها یادآور ماندگاری عاشورا، بلکه فراخوانی برای یاری مظلومان در همه زمان‌هاست. از نظر هنری، شعر با زبان فاخر، وفاداری به روایت تاریخی و عاطفی، و انتقال پیام عدالت‌خواهانه، اثری ارزشمند در ادبیات آیینی معاصر به‌شمار می‌آید.

عاشورا Ashura

عاشورا

تقدیم به آقا ابا عبدالله الحسین

 

پس از شکر و سپاسی در نمازش

نماز صبح و آن راز و نیازش

هوا گرگ است و میش در این میانه

و حضرت خطبه ای خواند آمرانه

که دعوت می کنم صبر و جهادت

به راه آن خدا پروردگارت

پس از آن روبکردی بر جهالت

اَلا ای کوفیان نامروت

صدا زد مردمان بی وفا را

نشان داد او همی آن نامه ها را

چرا از بهر من نامه نوشتید

برای آمدن دل را سرشتید

که سرسبز و پر از میوه درختان

بیا ای دل ستان در این گلستان.

 

بشد خورشید در آن پهنه پیدا

ستوه آورد آن مرد قصی را

به فرمانش بشد آغاز ظلمت

بر آن خورشید جان افروزِ راًفت

بشد پرتاب ها تیر خیانت

به سمت هاله ی نور ِقیامت

تنی چند از عزیزانش در این ره

به خون آغشته گشتندی بر این ره

بگفت آن حضرتِ عالی مقامت

شوید آماده ی مرگ و رشادت

که چاره غیر از آن نَبوَد سعادت

شوید آزاده با شهد شهادت

غلامانِ سیاهی حمله کردند

یمین و آن یثارش هَجمه کردند

 

جبیب آن یار دیرین امامت

چشید او شَهدِ شیرینِ شهادت

بِشد گریان پس از مرگ حبیب اش

حسین آن مظهرِ نیکوی مَهوش

علی اکبر بِرَفت از دست، جانش

پس از او اُف بر این دنیا تمامش

جوانانِ بنی هاشم بیایید

کنارِ خیمه ها جایش بدارید

ابوالفضل اش برفت آن مَه برادر

شهید راه حق شد آن دلاور

بگفت آن شیرمردِ روزِگاران

کَمر بشکسته در این کارزاران

بَنی هاشم قمر ، مردِ الهی

بِرفت از دست، آن ماهِ خدایی

بِرفتن یک به یک یاران به میدان

بِشد گل های جاوید آن شهیدان

 

بِبُرد آن کودک ِشش ماه اش را

کند سیراب ، از آب ، آن لَبش را

به ناگه تیرِ آن جانی به غایت

بِزَد بر گردن کودک شقاوت

به خون آغشته شد آن تشنه لب جان

خباثت شد به غایت در خَبیثان

لَبَش گلگون بِکرد آن تشنه لب را

به دل خون گریه کرد آن لحظه شب را

به هنگام جدایی از دو دلبر

برفت او سوی خیمه باز از سَر

سکینه دخترش گفتا به حضرت

پدر! مارا ببر پهلوی جَدَّت

پدر گفتا که باشد این بلایی

شدن آسودگی زان چون سرابی

اگر مرغ قَطا را شد رهایی

به خود می رفت در دَم او به آنی

زنانِ خیمه باهم  گریه کردند

که فکرِ خانه و کاشانه کردند.

 

پس از دلداریِ آن اهل بیت اش

بِبُردی او یورش بر دشمنانش

سپس حضرت بِرفت او خود به میدان

به رزم اندر شد آن شیرِ دلیران

مقابل شد به یک لشکر سیاهی

تو گویی روزنی در آن تباهی

حسین آمد به میدان، آن صلابت

به خود لرزید گَندابِ جنایت

هر آنکس از سیاهی لشکر آمد

هلاکش کرد حضرت هر که آمد

بُوَد مرگی به عِزَّت بِّه زِ آنی

که با ذِلّت بِباشد زندگانی

بِرفت او در دلِ خَصم و دَد و شب

رسید آن مردگان را جان به جان لب

هزاران تیر را کردند پرتاب

زِ اَسب اندر در افتاد او چو مَهتاب

به قلب اش نیزه ای زد دشمنِ خواب

بیافتاد او زمین چون ماه  بر آب.

 

و زینب او سَلام الله عَلیها

برون آمد زِ خیمه پس بگفتا

زمین و آسمان در هم بیامیز!

در این روزِ چو شب، گردن شب آویز

که فرزند نبی را قصد کُشتن

بدارند این ریاکاران ، فروتن

سکوتی مرگ آسا در گرفت آن

سپاهِ زَر پرست آن دل سیاهان

 

نشست آن تیره شب بر سینه ی نور

که گردم من فنا بر قلب پرُ شور

 

اَبا عبد خدا را کن تو یاری

مسلمان یا اگر دینی تو داری

خدانشناس! اگر آزاده هستی

ستم مَنما! وگرنه پستِ پستی

 

بدو گفت آن امامِ دلربایم

تو می دانی که فرزند هُدایم

چه می خواهی کنی با عِطرتِ او؟

تو می خواهی کُشی آن دلبرِ او!

 

بگفتا آن لعین لعنت حرامی

بدانم من که فرزند امامی

بدانم من که جَدّت آن رسول است

بدانم من که پشتت آن خدا هست

 

اگر مرغی کُشند او را دهند آب

عَجَب دارم که تشنه لب کُشند آب

که او آب است و اُمّت خاکِ بی جان

که خاک اندر رهش گردد گلستان.

جدا کرد  او سرش را با شقاوت

سَرِ قرآنِ ناطق زان تلاوت

بِرفت آن نور ها از سینه ی حَقّ

بِشد خاموش ماهش همچو اَزرَق

 

نمی گردد خَموش آن ماه روشن

که او آب است و اُمّت خاکِ گلشن

نمی گردد خموش آن مهرِ رخشان

که او نور است و امّت آن گلستان.

 

اَلا ای مهربان یار خدایی

بکن یاری به دستت هر چه داری

که آن درس الهی آخرین دَم

بُوَد یاریِ مظلومانِ عالم

تُرا باشد پیامی زان دِلاور

نباید بر بِتابی هر ستمگر.

 

شاعر شاپور/ دکتر حجت اله/ سلیمانی

عضو هیات علمی و سردبیر مجله ندای ایثار دانشگاه علوم پزشکی تهران

5 مُحِّرم 1446 برابر  21 تیر 1403

 https://nesar.tums.ac.ir/

 

 

 

شعر «عاشورا»

سه‌زبانه: فارسی | English | العربیة


عنوان

عاشورا
Ashura
عاشوراء


تقدیم‌نامه

تقدیم به آقا ابا عبدالله الحسین
Dedicated to Aba Abdillah Al-Husayn
مُهدى إلى أبی عبد الله الحسین


پس از شکر و سپاسی در نمازش
After praise and thanks in his prayer
بعد الحمد والشکر فی صلاته

نماز صبح و آن راز و نیازش
The morning prayer and its deep supplication
صلاة الفجر وتلک المناجاة

هوا گرگ است و میش در این میانه
The dawn was grey and uncertain
الجو کان بین الذئب والغنم

و حضرت خطبه‌ای خواند آمرانه
And the Imam gave a commanding sermon
وألقى الإمام خطبةً آمرة

که دعوت می‌کنم صبر و جهادت
"I invite you to patience and struggle"
"
أدعوکم إلى الصبر والجهاد"

به راه آن خدا پروردگارت
In the path of God, your Creator
فی سبیل الله، ربکم


پس از آن رو بکردی بر جهالت
Then he turned toward ignorance
ثم توجه نحو الجهالة

اَلا ای کوفیان نامروت!
"O disloyal people of Kufa!"
"
یا أهل الکوفة، یا عدیمی الوفاء!"

صدا زد مردمان بی‌وفا را
He called out to the faithless people
نادى القوم الخائنین

نشان داد او همی آن نامه‌ها را
He showed them their very letters
وأراهم رسائلهم

چرا از بهر من نامه نوشتید؟
"Why did you write to me?"
"
لِمَ کتبتم إلیّ؟"

برای آمدن دل را سرشتید؟
"And shaped your hearts for my coming?"
"
وهیّأتم قلوبکم لقدومی؟"

که سرسبز و پر از میوه درختان
"With tales of orchards full of fruits"
"
بأنها بساتین خضراء مثمرة"

بیا ای دل‌ستان در این گلستان
"Come, O beloved, to this garden!"
"
تعالَ یا حبیبُ إلى هذا البُستان!"


بشد خورشید در آن پهنه پیدا
Then the sun appeared upon the field
وظهرَت الشمس فی الساحة

ستوه آورد آن مرد قصی را
And tired the heart of that distant man
وأتعبت قلب ذلک البعید

به فرمانش بشد آغاز ظلمت
By his order, the darkness began
وبأمره بدأ الظلام

بر آن خورشید جان‌افروزِ رأفت
Upon that sun of radiant compassion
على شمس الرحمة المتألقة


بشد پرتاب‌ها، تیر خیانت
Treachery rained down in arrows
انهالت سهام الخیانة

به سمت هاله‌ی نور قیامت
Towards the halo of resurrection's light
نحو هالة نور القیامة

تنی چند از عزیزانش در این ره
Several of his loved ones on this path
بعض من أحبائه فی هذا الطریق

به خون آغشته گشتندی بر این ره
Were soaked in blood along the way
تلطخوا بالدماء فی هذا السبیل


بگفت آن حضرتِ عالی‌مقامت
Said the noble Imam
قال الإمام العظیم المقام

شوید آماده‌ی مرگ و رشادت
"Be ready for death and courage"
"
تهیّؤوا للموت والبسالة"

که چاره غیر از آن نبُوَد سعادت
"For there is no salvation but in this"
"
فلا سعادة إلا بهذا"

شوید آزاده با شهد شهادت
"Be free by tasting martyrdom"
"
کونوا أحراراً بذوق الشهادة"

غلامانِ سیاهی حمله کردند
The slaves of darkness launched their attack
هجم عبید الظلام

یمین و آن یثارش هَجمه کردند
They attacked his right and his left
وهاجموا یمینه ویساره


حبیب آن یار دیرین امامت
Habib, the old friend of the Imam
حبیب، صدیق الإمام القدیم

چشید او شهد شیرین شهادت
Tasted the sweet nectar of martyrdom
ذاق شهد الشهادة الحلو

بشد گریان پس از مرگ حبیبش
And Hussain wept after his beloved's death
وبکى الحسین بعد استشهاده

حسین آن مظهر نیکوی مهوش
Hussain, the embodiment of radiant beauty
الحسین، مظهر الجمال السماوی


علی‌اکبر برفت از دست، جانش
Ali Akbar, the soul of his soul, fell
فُقد علی الأکبر، روح روحه

پس از او، اُف بر این دنیا تمامش
Then he cursed this world entirely
ثم قال: أفٍّ على هذه الدنیا

جوانان بنی‌هاشم بیایید
"O youths of Bani Hashim, come forth!"
"
یا شباب بنی هاشم، تقدّموا!"

کنار خیمه‌ها جایش بدارید
Place him beside the tents
ضعوه قرب الخیام

ابوالفضلش برفت آن مه برادر
His moon-like brother, Abolfazl, departed
غاب قمره، العباس، أخوه

شهید راه حق شد آن دلاور
That brave one became a martyr of truth
استشهد ذلک الشجاع فی سبیل الحق


بگفت آن شیرمرد روزگاران
Said that lion of the ages
قال أسدُ الزمان

کمر بشکسته در این کارزاران
"My back is broken in this battlefield"
"
قد انکسر ظهری فی هذا المیدان"

بنی‌هاشم قمر، مرد الهی
The moon of Bani Hashim, man of God
قمر بنی هاشم، الرجل الإلهی

برفت از دست، آن ماهِ خدایی
That divine moon was lost
فُقد ذاک القمر الإلهی

برفتن یک‌به‌یک یاران به میدان
One by one, the companions entered the field
دخل الأصحاب المیدان واحداً تلو الآخر

بشد گل‌های جاوید آن شهیدان
And those martyrs became immortal flowers
وأصبح الشهداء زهوراً خالدة


ببرد آن کودک شش‌ماهه‌اش را
He carried his six-month-old baby
حمل طفله الرضیع

کند سیراب، از آب، آن لبش را
To quench his lips with water
لیُرویه بقطرة ماء

به ناگه تیر آن جانی به غایت
Suddenly, a tyrant’s arrow
وفجأة، سهمٌ من طاغیة

بزد بر گردن کودک شقاوت
Pierced the infant's tender neck
أصاب عنق الرضیع

به خون آغشته شد آن تشنه‌لب جان
The thirsty soul was soaked in blood
تلطخ العطشان بالدم

خباثت شد به غایت در خبیثان
The wickedness reached its peak
بلغت الخبث مداها فی الخبثاء


لبش گلگون بکرد آن تشنه‌لب را
His blood-colored lips turned crimson
تلونت شفتاه بالعقیق الأحمر

به دل خون گریه کرد آن لحظه شب را
Night wept tears of blood at that moment
وبکت اللیلة دماً فی قلبها

به هنگام جدایی از دو دلبر
At parting from his two beloved ones
حین الفراق عن الحبیبین

برفت او سوی خیمه باز از سر
He returned to the tent again
عاد إلى الخیمة مرة أخرى


سکینه دخترش گفتا به حضرت
Sakina, his daughter, said to him
قالت سکینة، ابنته

پدر! ما را ببر پهلوی جَدّت
"Father, take us to your grandfather"
"
أبتی، خذنا إلى جدّک"

پدر گفتا که باشد این بلایی
"My child, this is a sorrowful fate"
"
بُنیتی، هذا بلاء عظیم"

شدن آسودگی زان چون سرابی
Comfort is a mirage in this path
والراحة کسراب فی هذا الطریق

اگر مرغ قطا را شد رهایی
If the bird found escape
ولو طار القطا

به خود می‌رفت در دم او به آنی
He would fly away instantly
لطار فی لحظة واحدة


زنان خیمه با هم گریه کردند
The women of the tent wept together
بکت نساء الخیام معاً

که فکر خانه و کاشانه کردند
Thinking of home and shelter
یفکرن فی البیت والمأوى


پس از دلداری آن اهل بیتش
After comforting his household
بعد مواساة أهله

ببردی او یورش بر دشمنانش
He charged toward his enemies
هجم على أعدائه

سپس حضرت برفت او خود به میدان
Then he himself went to the battlefield
ثم دخل المیدان بنفسه

به رزم اندر شد آن شیر دلیران
That lion of lions engaged in battle
خاض الأسدُ معرکة الشجعان


مقابل شد به یک لشکر سیاهی
Faced a black army of shadows
واجه جیش الظلام

تو گویی روزنی در آن تباهی
As if a light in total darkness
کأنه ضوء فی وسط الظلمة

حسین آمد به میدان، آن صلابت
Hussain came to the field, so dignified
دخل الحسین المیدان، بکامل هیبته

به خود لرزید گنداب جنایت
And the swamp of crime trembled
وارتجف مستنقع الجریمة


هر آن کس از سیاهی لشکر آمد
Everyone from the black army who approached
کل من تقدم من جیش الظلام

هلاکش کرد حضرت، هر که آمد
Was defeated by the Imam
قضى علیه الإمام

بود مرگی به عزت به زِ آنی
Better to die with honor than live in disgrace
الموت بعزّة خیرٌ من حیاةٍ بذلّة

که با ذلت بماند زندگانی
Than to endure life with humiliation
من أن تبقى الحیاة بذلّ


برفت او در دل خصم و دد و شب
He advanced deep into the enemy
دخل قلب الأعداء والوحوش واللیل

رسید آن مردگان را جان به جان لب
Until death touched the lips of life
وأحیا بموته الأرواح

هزاران تیر را کردند پرتاب
Thousands of arrows flew
أُطلقت آلاف السهام

ز اسب اندر درافتاد، او چو مهتاب
He fell from his horse like the moon
سقط عن جواده کالقمر

به قلبش نیزه‌ای زد دشمن خواب
A sleeping enemy pierced his heart
طعن العدو النائم قلبه

بیفتاد او زمین چون ماه بر آب
He fell to the ground like the moon on water
وسقط کالقمر على الماء


و زینب او سلام‌الله علیها
And Zaynab, peace be upon her
وزینب، سلام الله علیها

برون آمد ز خیمه پس بگفتا
Came out of the tent and said
خرجت من الخیمة وقالت

زمین و آسمان در هم بیامیز!
"Let earth and sky collide!"
"
امتزجت الأرض والسماء!"

در این روز چو شب، گردن شب آویز
"This day is as dark as night"
"
هذا النهار کظلمة اللیل"


که فرزند نبی را قصد کشتن
"They aim to kill the Prophet’s grandson"
"
یریدون قتل حفید النبی"

بدارند این ریاکاران فروتن
These false pious ones!
هؤلاء المنافقون المتواضعون کذباً

سکوتی مرگ‌آسا درگرفت آن
A deadly silence took over
سکن الصمت القاتل

سپاه زرپرست، آن دل‌سیاهان
Among the gold-worshippers, the black-hearted
فی جیش عُبّاد الذهب والقلوب السوداء


نشست آن تیره شب بر سینه نور
That dark night sat upon the chest of light
جلس اللیل الأسود على صدر النور

که گردم من فنا بر قلب پرشور
And I long to vanish into this burning heart
لأفنى فی هذا القلب المشتعل


اباعبد، خدا را کن تو یاری
O Aba Abdillah, aid God’s cause
یا أبا عبد الله، انصر دین الله

مسلمان! یا اگر دینی تو داری
O Muslim, or any man of faith
أیها المسلم، أو إن کنت ذا دین

خدانشناس! اگر آزاده هستی
Even you, O unbeliever, if you're free
أیها الکافر، إن کنت حراً

ستم منما! وگرنه پستِ پستی
Do not oppress! Or you are utterly vile
فلا تَظلِم، وإلا فأنت أحقر الخلق


بگفت آن امام دلربایم
Said my beloved Imam
قال إمامی الحبیب

تو می‌دانی که فرزند هدایم
"You know I am the son of guidance"
"
تعلم أننی ابن الهدایة"

چه می‌خواهی کنی با عِطرتِ او؟
"What will you do with his fragrance?"
"
ماذا ستفعل بعطره؟"

تو می‌خواهی کشی آن دلبر او!
"You wish to kill his beloved one!"
"
ترید قتل محبوبه!"


بگفتا آن لعینِ لعنت‌حرامی
Said the cursed, wretched one
قال ذلک الملعون

بدانم من که فرزند امامی
"I know you are the son of the Imam"
"
أعرف أنک ابن الإمام"

بدانم من که جدّت آن رسول است
"I know your grandfather is the Prophet"
"
وأعرف أن جدک هو الرسول"

بدانم من که پشتت آن خدا هست
"And that God stands behind you"
"
وأن الله سندک"


اگر مرغی کشند، او را دهند آب
Even a bird is given water before death
حتى الطیر یُسقى قبل ذبحه

عجب دارم که تشنه‌لب کشند آب
Strange that the thirsty one is slain for water
أعجب أن یُقتل العطشان من أجل الماء

که او آب است و امت خاک بی‌جان
For he is water, and they are lifeless dust
فهو الماء، وهم التراب المیت

که خاک اندر رهش گردد گلستان
But dust in his path turns to gardens
ولکن التراب فی دربه یصبح بستاناً


جدا کرد او سرش را با شقاوت
They severed his head in cruelty
قطعوا رأسه بوحشیة

سر قرآن ناطق زان تلاوت
The head of the speaking Qur’an from recitation
قطعوا رأس القرآن الناطق عن التلاوة

برفت آن نورها از سینه‌ی حق
The lights of truth left the chest of justice
رحلت أنوار الحق من صدر العدالة

بشد خاموش ماهش همچو ازرق
His moon was extinguished like darkness
انطفأ قمره کما یطفأ الأزرق


نمی‌گردد خموش آن ماه روشن
That bright moon will never be silenced
لن ینطفئ ذاک القمر المضیء

که او آب است و امت خاک گلشن
He is the water; they, the garden’s soil
فهو الماء، وهم تراب البُستان

نمی‌گردد خموش آن مهر رخشان
That radiant sun will never set
لن یغیب ذاک النور الساطع

که او نور است و امت آن گلستان
He is light, and they the flowering land
فهو النور، وهم الأرض المزدهرة


اَلا ای مهربان یار خدایی
O kind friend of God
یا صدیق الله الرحیم

بکن یاری به دستت هر چه داری
Help with whatever is in your hand
انصر بما تملک من یدک

که آن درس الهی آخرین دم
For that divine lesson in the final breath
فذلک الدرس الإلهی فی النفس الأخیر

بود یاری مظلومان عالم
Is to aid the oppressed of the world
هو نصرة المظلومین فی العالم

ترا باشد پیامی زان دلاور
You bear a message from that warrior
تحمل رسالة من ذلک البطل

نباید بر بتابی هر ستمگر
You must never tolerate any oppressor
فلا تتحمل أی ظالم


شاعر شاپور/ دکتر حجت اله/ سلیمانی

عضو هیات علمی و سردبیر مجله ندای ایثار دانشگاه علوم پزشکی تهران

5 مُحِّرم 1446 برابر  21 تیر 1403

 https://nesar.tums.ac.ir/

 

Poet: Shapur / Dr. Hojatollah Soleimani
Faculty Member and Editor-in-Chief ofNedaye IsarJournal,
Tehran University of Medical Sciences
5th Muharram 1446 — Corresponding to July 21, 2025
https://nesar.tums.ac.ir


الشاعر: شاپور / الدکتور حجة الله سلیمانی
عضو هیئة التدریس ورئیس تحریر مجلةنداء الإیثار،
جامعة طهران للعلوم الطبیة
٥ محرّم ١٤٤٦ هـ ــ الموافق ٢١ تیر ١٤٠٣ هـ.ش
https://nesar.tums.ac.ir

عنوان مقاله:

بازتاب حماسه و عرفان در شعر «عاشورا» سروده‌ی دکتر حجت‌اله سلیمانی (شاپور)


چکیده:

شعر «عاشورا» سروده‌ی دکتر حجت‌اله سلیمانی (با تخلّص شاپور)، منظومه‌ای بلند، پرشور و معنوی است که در قالبی روایی–حماسی به واقعه کربلا می‌پردازد. شاعر با بیانی شاعرانه، از نماز صبح امام حسین(ع) تا واپسین لحظات شهادت آن حضرت و یارانش را به تصویر کشیده است. استفاده از عناصر عرفانی، تصاویر درخشان احساسی، و لحن خطابی پرصلابت، این اثر را به نمونه‌ای درخشان از شعر عاشورایی در روزگار معاصر تبدیل کرده است. در این مقاله، جنبه‌های زبانی، محتوایی، نشانه‌شناسانه و تأثیرگذاری اجتماعی شعر بررسی شده و جایگاه آن در سنت شعر آیینی ایران تحلیل می‌شود.


کلیدواژه‌ها:

عاشورا، شعر آیینی، دکتر حجت‌اله سلیمانی، شاپور، حماسه حسینی، ادبیات مقاومت، کربلا، عرفان شیعی


مقدمه:

ادبیات آیینی یکی از ریشه‌دارترین و تأثیرگذارترین شاخه‌های شعر فارسی است که در بستر فرهنگ شیعی، به‌ویژه با محوریت واقعه عاشورا، رشد یافته است. از قرن‌های نخست تا عصر حاضر، شاعران بسیاری به بازآفرینی مفاهیم کربلا پرداخته‌اند. شعر «عاشورا» سروده‌ی شاپور، شاعر معاصر، نمونه‌ای فاخر از این جریان است که با زبانی روان و احساسی، به روایت کامل روز دهم محرم پرداخته و ضمن پایبندی به سنت‌های کلاسیک، آوایی نو در سپهر شعر عاشورایی پدید آورده است.


بدنه تحلیلی مقاله:

۱. ساختار و قالب شعری

شعر «عاشورا» در قالب مثنوی کلاسیک سروده شده و از وزن روان و متناسب با مضمون حماسی برخوردار است. روایت‌محوری، انسجام دراماتیک، و تدوین منطقی حوادث عاشورا از ویژگی‌های ساختاری برجسته آن است.

۲. زبان و تصویرسازی

شاعر از زبان سلیس و روان بهره گرفته و توانسته است با به‌کارگیری استعاره‌هایی چون "ماه بر آب"، "شمس الرحمة"، "قمر بنی‌هاشم"، و "لب گلگون"، لحظات حماسی و تراژیک را با احساسی لطیف و هنری بیان کند.

۳. لحن خطابی و تأثیرگذاری عاطفی

یکی از عناصر متمایز در این شعر، لحن صمیمی و درعین‌حال خطابی آن است. استفاده از جملاتی چون "اَلا ای کوفیان نامروت!" یا "مسلمان! یا اگر دینی تو داری" مخاطب را مستقیماً درگیر فضای کربلا می‌کند. این لحن، پیامی جهانی و فراتاریخی دارد: دعوت به آزادگی، غیرت، و یاری مظلومان.

۴. مضامین عرفانی و اخلاقی

شاعر در دل روایت تاریخی، مفاهیم عرفانی مانند فنا، تسلیم، رضای الهی، و عشق شهودی را نیز گنجانده است. مفاهیمی چون شهادت، فدای حق، بیداری روح، و تقابل نور و ظلمت در سراسر شعر تنیده شده‌اند.

۵. بازتاب اجتماعی و بینافرهنگی شعر

شعر «عاشورا» به‌سبب زبان ساده، بیان پرنفوذ، و مفاهیم جهانی چون مبارزه با ظلم، می‌تواند مخاطب غیرفارسی‌زبان را نیز تحت تأثیر قرار دهد. ترجمه‌ی این شعر به عربی و انگلیسی در راستای جهانی‌سازی پیام کربلا اقدامی مهم در این زمینه است.


نتیجه‌گیری:

شعر «عاشورا» از دکتر حجت‌اله سلیمانی (شاپور) ترکیبی از روایت تاریخی، حماسه، عرفان و درد انسانی است که با زبانی درخشان و جهانی، واقعه‌ی کربلا را بازمی‌گوید. این اثر نه‌تنها نمونه‌ای ارزشمند در شعر آیینی معاصر است، بلکه می‌تواند به‌عنوان پلی میان فرهنگ شیعه و وجدان جهانی مورد توجه قرار گیرد.


منابع:

۱. شریعتی، علی. حسین وارث آدم. تهران: چاپ نو، ۱۳۸۳.
۲. محمدی ری‌شهری، محمد. دانشنامه امام حسین (ع)، مرکز پژوهش‌های اسلامی.
۳. شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران: سخن، ۱۳۸۴.
۴. سلیمانی، حجت‌اله (شاپور). شعر عاشورا. منتشرشده در وب‌سایت مجله ندای ایثار، ۲۱ تیر ۱۴۰۳.
https://nesar.tums.ac.ir
۵. صفا، ذبیح‌الله. تاریخ ادبیات در ایران. تهران: فردوس، ۱۳۹۱.

نوید آگاه

 

Title of the Article:

Reflection of Epic and Mysticism in the PoemAshuraby Dr. Hojatollah Soleimani (Shapur)


Abstract:

The poemAshuraby Dr. Hojatollah Soleimani (pen name: Shapur) is a long, passionate, and spiritual narrative that depicts the events of Karbala through a poetic lens. From the dawn prayer of Imam Hussain (a) to the final moments of his martyrdom, the poet illustrates the tragedy with lyrical language and vivid emotion. The use of mystical themes, evocative imagery, and powerful oratory tone transforms this work into a prominent example of contemporary devotional poetry. This article explores the linguistic, thematic, semiotic, and sociocultural aspects of the poem, situating it within the broader tradition of Shi'a devotional literature.


Keywords:

Ashura, devotional poetry, Dr. Hojatollah Soleimani, Shapur, Hussaini epic, resistance literature, Karbala, Shi'a mysticism


Introduction:

Devotional literature has long been one of the most influential and enduring branches of Persian poetry. Deeply rooted in Shi’a tradition, especially in relation to the event of Karbala, this genre has evolved through centuries of poetic engagement. The poemAshuraby the contemporary poet Shapur is a shining example of this genre. With emotional resonance and spiritual depth, it narrates the Day of Ashura while preserving classical structure and introducing a modern, heartfelt voice.


Main Body:

1. Structure and Poetic Form

The poem is composed in classicalmathnawiform with a fluent meter that suits its epic subject matter. It follows a chronological, narrative progression, giving coherence to the events of Ashura while maintaining a dramatic rhythm.

2. Language and Imagery

The poet employs simple yet artistic language, enriched with poetic metaphors such as “the moon on water,” “sun of compassion,” and “the divine moon of Bani Hashim.” These images evoke powerful emotional responses and enhance the visual scope of the poem.

3. Oratorical Tone and Emotional Appeal

One of the poem’s most distinct features is its direct and oratorical tone. Lines such as “O disloyal Kufans!” and “If you are a Muslim, then act!” directly engage the reader. This rhetorical strategy gives the poem universal relevance and urgency, inviting reflection on justice, dignity, and moral responsibility.

4. Mystical and Ethical Dimensions

Interwoven within the historical narrative are mystical concepts such as annihilation (fana), divine surrender, martyrdom as union with the Beloved, and spiritual awakening. The poem blends these ideas seamlessly with historical references, presenting Karbala as both a historical tragedy and a timeless metaphysical lesson.

5. Cultural and Intercultural Impact

Thanks to its clear language, emotional power, and universal themes—such as resistance to oppression and standing with the truth—the poem can reach a wide audience beyond the Persian-speaking world. Its recent translations into English and Arabic enhance its capacity for global engagement and cross-cultural dialogue.


Conclusion:

Ashura, by Dr. Hojatollah Soleimani (Shapur), is a profound blend of history, mysticism, and human struggle, presented through the lens of poetic art. It stands as a significant contribution to contemporary devotional poetry, bridging traditional Islamic values with modern poetic sensibilities. Its universal message of justice and resistance to tyranny speaks across time, borders, and belief systems.


References:

  1. Shariati, Ali.Hussain, Heir of Adam. Tehran: Chap-e Now, 2004.
  2. Mohammad Reyshahri.Encyclopedia of Imam Hussain (a), Center for Islamic Research.
  3. Shafi’i Kadkani, Mohammad Reza.Imagery in Persian Poetry. Tehran: Sokhan, 2005.
  4. Soleimani, Hojatollah (Shapur).Ashura (Poem). Published onNedaye IsarJournal, July 21, 2025.
    https://nesar.tums.ac.ir
  5. Safa, Zabihollah.History of Persian Literature in Iran. Tehran: Ferdows, 2012.

 

مدیر سیستم
تهیه کننده:

مدیر سیستم

ویدئوها

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

ارسال نظر

نظر خود را وارد نمایید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *