سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیهالسّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد.
سلمان فارسی، صحابی مشهور پیامبر(ص) و از یاران امام علی(ع) بود. او جایگاه والایی در میان صحابه داشت و پیامبر(ص) او را از اهل بیت(ع) خود خواند. او به اسم اعظم خداوند آگاه بود و مقامش از مقام لقمان حکیم بالاتر شمرده شده است. برخی منابع او را اهل اصفهان و برخی دیگر اهل شیراز معرفی کردهاند. مطابق روایات شیعه او هیچگاه به غیر خدا سجده نکرد. او روح حقجویی داشت و برای یافتن حقیقت به سرزمینهای مختلفی مسافرت کرد و نزد اسقفهای مسیحی به تعلیم و تربیت نفس پرداخت تا آنکه به ظهور پیامبر آخرالزمان در سرزمین عرب بشارت داده شد. سلمان برای یافتن پیامبر(ص) به حجاز رفت و با دیدن نشانههای نبوت در پیامبر(ص)، به وی ایمان آورد.
سلمان پس از غزوه خندق در همه جنگهای دوران پیامبر شرکت کرد و حضوری موثر داشت؛ از جمله اینکه او در جنگ احزاب پیشنهاد حفر خندق، گرداگرد مدینه و در جنگ طائف استفاده از منجنیق را ارائه داد. او پس از پیامبر(ص) از یاران خاص امام علی(ع) شد و صحابه را به دلیل تخلف از دستور پیامبر(ص) مبنی بر جانشینی علی(ع)، سرزنش میکرد. با این حال او با خلفاء آن دوران همکاری داشت و با پیشنهاد عمر بن خطاب فرماندار مدائن شد.
سلمان فارسی زندگی ساده و زاهدانهای داشت و این روش را در دوران امارت خود بر مدائن ادامه داد. او از امکانات حکومتی به نفع خود استفاده نمیکرد و با دسترنج خود گذران زندگی میکرد. در طول عمر سلمان نظرات مختلفی ذکر شده است و برخی او را از معمّرین (افراد بسیار سالخورده) معرفی کردهاند. مطابق برخی از پژوهشها سلمان در سال ۳۳ق درگذشت و امام علی(ع) با طی الارض به مدائن رفته، او را کفن و دفن نمود. نام و نسب
نام اصلیاش را روزبه،[۱] یا مابه[۲] و یا مهران[۳] و نام پدرش را خشبوذان[۴] یا بوذخشان ذکر کردهاند.[۵] بر اساس روایت شیخ صدوق، از محدثان شیعه، در کمال الدین نام سلمان را پیامبر(ص) بعد از اولین دیدار بر او گذارد.[۶][یادداشت ۱] امام صادق(ع) در روایتی از نامیدن او به سلمان فارسی نهی کرد و خواندنش به سلمان محمدی را لازم دانست.[۷] کنیه او اباعبدالله بود[۸] و او را سلمان الخیر نیز میخواندند.[۹] جایگاه بر اساس روایت مشهوری[۱۰] از پیامبر(ص)، در هنگامی که مسلمانان برای جنگ خندق مشغول حفر بودند سلمان با خواندن چند بیت شعر وفاداری خودش را به پیامبر(ص) اعلان کرد و پس از آن هر قبیلهای سلمان را از خودش دانست که در این هنگام پیامبر با جمله مشهور خودش «سلمان منّا أهل البیت» سلمان را از اهل بیت پیامبر دانست.[۱۱] [یادداشت ۲]مطابق نقل شیخ مفید از فقیهان شیعه، پیامبر(ص) در اعتراض به عمر بن خطاب که به بهانه عرب نبودن سلمان، بر او خرده میگرفت، در خطبهای ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتری ندارند، سلمان را از اهل بیت خواند.[۱۲] و این جمله را در مواضع دیگری تکرار کرد.[۱۳] قطعه خوشنویسی حدیثی از پیامبر(ص) درباره فضائل سلمان (ترجمه: سلمان دریایی است که خشک نمیشود و گنجی است که تمام نمیشود.)، به خط ثلث، اثر محمد المشرفاوی.
سخنان دیگری از پیامبر اسلام و ائمه معصومین در فضیلت سلمان نقل شده است؛[۱۴] از جمله این فضائل میتوان به مشتاق بودن بهشت به علی، عمار و سلمان،[۱۵] دستور خداوند به پیامبر(ص) مبنی بر لزوم دوست داشتن علی، سلمان، مقداد و ابوذر،[۱۶] روزی دادن خداوند به مردم به برکت سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابوذر و عمار و مقداد،[۱۷] عالم بودن سلمان به اسم اعظم[۱۸] آگاهی او از علم اول و آخر،[۱۹] و داشتن مقامی بالاتر از مقام لقمان حکیم اشاره کرد.[۲۰] همچنین در بعضی از احادیث نبوی، پیامبر(ص) با عنوان لقمان حکیم به سلمان فارسی اشاره نموده است.[۲۱]
بر اساس روایتی از پیامبر هر کس سلمان را اذیت کند، پیامبر را اذیت کرده است.[۲۲] وی از جمله اشخاصی است که همراه با ابوذر و عمار و مقداد بنابر دعوت امام علی(ع) [۲۳]سلمان با توصیه امیرالمؤمنین(ع) به دیدارحضرت زهرا(س) رفتند و ایشان به سلمان فرمود: سه خانم بسیار زیبا غروب یک روز پس از وفات پدرم پیامبر خدا بر من وارد شدند و گفتند از زنان بهشتی هستند به نامهای «ذرّه» برای ابوذر و «مقدوده» برای مقداد و «سلمی» برای سلمان و گفتند خداوند بزرگ آنان را برای ابوذر و مقداد و سلمان آفریده است. [۲۴] سلمان پس از ماجرای سقیفه و شهادت حضرت فاطمه(س) در تدفین مخفیانه او شرکت کرد و این نشان از جایگاه ویژه او نزد اهل بیت(ع) دارد.[۲۵] قبل از اسلام مسیر مهاجرت سلمان فارسی محل و زمان تولد
برخی از محققان، انتساب سلمان فارسی به منطقه جی اصفهان را معتبرتر ارزیابی کردهاند[۲۶] و شواهدی (مثل بازگشت سلمان به آنجا پس از فتح اصفهان به دست مسلمانها و ساخت مسجد در آنجا) بر آن دلالت دارد.[۲۷] با این حال، شهرهای دیگری چون کازرون[۲۸] (شیراز)،[۲۹] و یا رامهرمز به عنوان محل ولادت او ذکر شده است.[۳۰] در تاریخ ولادت او نیز اتفاق نظری وجود ندارد؛ عطاءالله مهاجرانی، از نویسندگان شیعه، بر این باور است که او بین سالهای ۵۲۰ تا ۵۷۰ میلادی به دنیا آمده است.[۳۱] با این حال در گزارشهایی مدت عمر او ۲۵۰ تا ۳۵۰ سال بیان گردیده است، که زمان ولادت او را سالهایی دورتر نشان میدهد.[۳۲] آیین و مذهب پیشین
شیخ صدوق، از محدثان شیعه، بر این باور است که سلمان فارسی هیچگاه به غیر خدا مانند سجده نکرد اما چون قبلهای که رو به آن برای خداوند مأمور به سجده بود به طرف شرق و محل طلوع خورشید بود پدر و مادرش می پنداشتند که او برای خورشید و محلی که خورشید از آن طلوع می کند سجده می کند.[۳۳] همچنین بر اساس روایتی از امام علی(ع) اگر چه سلمان ناچار بود به مشرک بودن خود وانمود کند، اما هیچگاه زرتشت نبوده است.[۳۴] در حدیثی از پیامبر(ص) بر روحیه حقیقتجویی سلمان تأکید شده است.[۳۵] اگرچه در مصادری او را از پیروان دین زرتشت معرفی کردهاند که بر روشن نگهداشتن آتش مواظبت داشته،[۳۶] اما بر اساس مستنداتی دیگر وی در همان زمان نیز آئین زرتشت را صحیح نمیدانسته است.[۳۷]
بنا به گزارش خطیب بغدادی، مورخ سده پنجم هجری قمری، سلمان فارسی به جهت علاقه شدید پدرش، مانند دختران جوان در خانه محبوس شده بود و به همین دلیل با ادیان دیگر آشنایی نداشت.[۳۸] روزی که پدرش او را به سرکشی از کارگرانش مأمور ساخت، از خانه خارج شد و به یکی از کلیساهای مسیحیان برخورد کرد.[۳۹] او با دیدن عبادت مسیحیان به دین آنها علاقهمند شد و از خانه فرار کرد.[۴۰] سلمان فارسی به شام، مرکز مسیحیان، سفر کرد و نزد اسقف آنجا به تعلیم و عبادت پرداخت.[۴۱] سلمان مدتها در شام ماند و سپس به موصل و بعد به نصیبین و در نهایت به عموریّه مهاجرت کرد و سالهای بسیاری را در کلیسای آن شهرها، نزد راهبان آنجا به عبادت گذرانید تا آنکه اسقف عموریه او را به ظهور پیامبری در حجاز بشارت داد.[۴۲]
شیخ صدوق مهاجرت سلمان را به گونهای دیگر گزارش کرده است. بر اساس گزارش او، سلمان فارسی در کلیسای شهر خود شنید که مسیحیان به یگانگی خدا و نبوت عیسی(ع) و محمد(ص) شهادت میدهند.[۴۳] با شنیدن نام پیامبر(ص) محبت ایشان وجود سلمان را سرشار کرد و به جهت آشنایی با وی، به پیروی از آن دین برآمد و به انطاکیه و سپس به اسکندریه مهاجرت کرد تا آنکه به ولادت پیامبر(ص) بشارت داده شد.[۴۴] ماجرای اسلامآوردن
سلمان در سال اول هجری و به روایتی در ماه جمادی الاولی اسلام آورد.[۴۵] او از آخرین راهبی که با او ملازمت داشت، شنیده بود که نشانههای پیامبر(ص) سه چیز است: ۱- صدقه نمیخورد ۲- هدیه را میپذیرد ۳- بین دو کتفش خاتم نبوت وجود دارد.[۴۶] وی همراه با کاروانی به سمت سرزمین عرب حرکت کرد، اما اهل کاروان در وادی القری به سلمان ظلم کرده، با تصاحب اموالش، او را به عنوان برده به فردی یهودی فروختند.[۴۷] آن یهودی نیز سلمان را به یهودی دیگری از بنیقریظه فروخت و سلمان با او به مدینه رفت و در نخلستانش به کار گرفته شد.[۴۸]
پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و توقف در مسجد قبا، سلمان از قدوم ایشان آگاه شد و برای اطلاع از درستی ادعای نبوت وی، مقداری خرما نزدش برد تا آن را به عنوان صدقه به او و یارانش دهد، اما پیامبر از خوردن آن امتناع کرد.[۴۹] سلمان با دیدن یکی از نشانهها، بار دیگر خدمت پیامبر(ص) رسید و مقداری خرما به عنوان هدیه به وی داد.[۵۰] پیامبر هدیه سلمان را پذیرفت و آن را خورد.[۵۱] سلمان با دیدن نشانه دوم در پی نشانه سوم برآمد و روزی که پیامبر در تشییع جنازه یکی از اصحابش حرکت میکرد، پشت سر ایشان قرار گرفت.[۵۲] هنگامی که پیامبر متوجه شد سلمان در پی دیدن خاتم نبوت است، ردای خود را کنار زد و مهر نبوت را به او نشان داد.[۵۳] آنگاه سلمان خود را به قدمهای پیامبر افکند و پاهای او را بوسید و گریه کرد.[۵۴]
پیامبر(ص) با همراهی صحابه، سلمان را از صاحبش به غرس ۳۰۰ نهال و ۴۰ اوقیه طلا (هر اوقیه تقریبا معادل هفت مثقال طلا است[۵۵]) خریداری کرد؛ اما آزادی او تا جنگ احزاب طول کشید و سلمان نتوانست در جنگ بدر و احد شرکت کند.[۵۶] با این حال طبری، از مورخان اهل تسنن، معتقد است او در جنگ بدر و احد نیز شرکت داشته است.[۵۷] گزارشهای مختلفی در مورد عقد برادری سلمان وجود دارد؛ بر اساس بعضی گزارشها پیامبر(ص) میان او و حذیفه،[۵۸] یا میان او و ابوذر[۵۹] و یا میان او و ابوالدرداء عقد اخوت بست.[۶۰]